مهرنازمهرناز، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

نفس مامان مهرناز

سری چهارم عکس های مهرناز

عزیز دلم این چندتا عکس رو عید نوروز 91 شمال ازت گرفتیم  اونجا هم مدام راه می رفتی و همچنان شیطنت داشتی این عکس هم گذاشتم فکر نکنی همیشه تمیز بودی خانوم خانوما اینجوری غذا می خوردی  ببین توی ده ماهگی یک شب بیمارستان بستری بودی این عکس رو توی حیاط بیمارستان ازت گرفتیم اینجا هم وسط ماسه بادی های کویره این دو تا عکس هم توی رستوران داتیسه مامانی اینجا هم با همکارهای بابایی رفته بودیم نوفرست توت خوری ...
17 آذر 1391

خاله بازی

روزهایی که با هم خاله بازی می کنیم کلی از دست کارهات می خندم این عکس رو یه روز وسط خاله بازی که می خواستی بیای خونه من ازت گرفتم ببین چه خوشکل آماده شدی که بیای خونه خاله مریم!!!!! عاشق کیف روی دستت و عینک زدنتم مامانی ...
16 آذر 1391

الاغ سواری

مهرناز جونی! 17 شهریور داشتیم می رفتیم بیرون تا سوار این الاغ نشدی آروم نگرفتی  ...
16 آذر 1391

خوابیدن

مامانی آخه من چی بگم بهت؟؟؟؟؟؟؟؟ این شد خوابیدن؟؟؟؟؟   اینجا خونه مامان جونه روی صندلی خوابت برده تا میریم بغلت کنیم بذاریمت زمین گریه می کنی و دوباره همونجوری می خوابی!! اینجا هم خونه خودمونه روی صندلی میز خوابت برده !! خوب به عکس نگاه کن ببین متوجه چیزی نمی شی؟؟ ای بابا....... دقت کن! فهمیدی؟؟؟ آفرین به دقتت نه کارت! منظورم خط خطی های روی صندلی ایه که روش خوابیدی عمداً پاک نکردم که ببینی ...
16 آذر 1391

بیل تراکتور

دخمل شیطون مامان این عکس رو توی شاهرود ازت گرفتم من و تو بابایی داشتیم می رفتیم خونه باباعلی یه تراکتور گوشه خیابون پارک شده بود یهویی دل مهرنازم خواست که سوارش بشه اونم نه توی خود تراکتور بلکه توی بیلش!!!!!!!!!! باور کن خیلی شیطونی   می میرم واسه اون خنده های شیطنت آمیزت   ...
16 آذر 1391

حرف زدنت

وقتی 6 ماهه شدی مامان و بابا رو می گفتی (دقیقا 6 ماه و 10 روز )زبونت خیلی زود باز شد مامانی  تازه از اول هفت ماهگی هم یاد گرفته بودی روی پای خودت بایستی   نگاه کن! تا امروز کلمه هایی که بلدی: مامانٰ - بابا - آب - ددر - تاب تاب - دست دست - بوف ...
16 آذر 1391
1